آيينه پرسيد كه چرا دير كرده است

نكند دل ديگري او را اسير كرده است

خنديدم وگفتم او فقط اسير من است

تنها دقايقي چند تاخير كرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شايد موعد قرار تغيير كرده است

خنديد به سادگيم آيينه وگفت احساس پاك تو را زنجير كرده ست

گفتم از عشق من چنين سخن مگوي

گفت خوابي سال ها دير كرده است

در آيينه به خود نگاه مي كنم-آه!

عشق تو عجيب مرا پير كرده است

راست گفت آيينه كه منتظر نباش او براي هميشه دير كرده است

چگونه فراموشت کنم ؟! چگونه دیگر نگاهت نکنم ؟! چگونه دیگر نامت را نیاورم ؟! چگونه دیگر در آینه بنگرم ؟! چگونه دیگر صدایت را نشنوم ؟! وچگونه دیگر آمدنت را به انتظار ننشینم ؟! ای کاش پاسخم می دادی . ای کاش فقط برای یک لحظه سکوت را می شکستی . از تو می پرسم : چگونه به آسمان نگاه کنم ، و ماه رخ تو را هر شب تمام نبینم ؟! چگونه چشمه آب را بنگرم ، و جوشش مهربانی ات از خاطرم نگذرد ؟! چگونه به کوه نگاهی اندازم ، و عظمت و بزرگی نگاهت را نجویم ؟! چگونه از کنار نسیم بگذرم ، و بوی خوش تو به مشامم نرسد ؟! چگونه موجهای دریا را ببینم ، و یاد نام تو روی شنهای ساحل نیفتم ؟! چگونه ؟! بگو چگونه می توانم با تمام آنچه دارم، هرچند جز نگاهت هیچ ندارم ، وداع کنم و فرض کنم از ابتدا هیچ نداشته ام ؟! چگونه باور کنم حرفهای شقایق همه دروغ بوده است ؟! و تمام حرفهای قاصدک ، و امید گنجشک، و تمام خاطرات پرستو . چگونه باور کنم تو دیگر یادم نخواهی کرد ؟! چگونه باور کنم زندگی به همین سادگی، مسیر جاده تو را از من جداکرد ؟! چگونه باور کنم آن بیابان که جز برهوت تنهایی نیست خیلی وقت است آغاز گشته است ؟! چگونه باور کنم سرابی بیش نبودی ؟! چگونه باور کنم جاده سنگدلی اش را برای همگان تنها در زندگی من به نمایش گذاشت ؟! چگونه باور کنم ماه از سرزمین من گریخت ، بی آنکه مهتابی او را برباید ؟! تو بگو چگونه باید باور کنم ؟!


وقـتـی "دلِ" مـانـدن نـداری ؛
"پـای" ایـسـتـادن هـم نـیـسـت !
و حـالا خـوب درک مـی کـنـم...
کـه چـرا "پـا"...
"قـلـب" دوم اسـت !!!


http://www.facebook.com/khodkarmeshki1?ref=stream