آيينه پرسيد كه چرا دير كرده است

نكند دل ديگري او را اسير كرده است

خنديدم وگفتم او فقط اسير من است

تنها دقايقي چند تاخير كرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شايد موعد قرار تغيير كرده است

خنديد به سادگيم آيينه وگفت احساس پاك تو را زنجير كرده ست

گفتم از عشق من چنين سخن مگوي

گفت خوابي سال ها دير كرده است

در آيينه به خود نگاه مي كنم-آه!

عشق تو عجيب مرا پير كرده است

راست گفت آيينه كه منتظر نباش او براي هميشه دير كرده است